فرهنگ امروز: در دهههای اخیر، پژوهشها و تحقیقات آکادمیک ارزندهای از سوی نسل جدید پژوهشگران ایرانی دربارهي رویارویی ایرانیان با غرب و مدرنیته، با اتکا به مطالعات بینرشتهای و با استفاده از نظریات جامعهشناسی و سایر علوم اجتماعی صورت گرفته که حاوی تحلیلها و یافتههای جدید و بکری نیز هست. در اینجا مجال نقد و بررسی این آثار نیست. نکتهي مهمی وجود دارد كه در این پژوهشها به آن کمتر توجه شده و آن ریشهها و پیشینهي تاریخی جدال سنت و تجدد و رویارویی مخالفان، منتقدان و موافقان غرب و تجدد در یک روند تاریخی است.
برخی پژوهشگران، چالش فکری با مدرنیته و رویارویی ایرانیان با تجدد را با بررسی آرا و اندیشههای روشنفکران ایرانی عصر ناصری، از جمله آخوندزاده، میرزا ملکم، جلالالدین میرزا، میرزا آقاخان و سید جمالالدین اسدآبادی رقم میزنند یا حتی برخی پژوهشگران این چالش را به روزنامههای «کاوه» و «ایرانشهر» و اندیشههای تقیزاده، حسین کاظمزاده ایرانشهر و سید احمد کسروی تقلیل میدهند و با آرا و اندیشههای سید فخرالدین شادمان و احمد فردید و اوج آن غربزدگی جلال آلاحمد تداوم میبخشند. در این صورت، از پیشینه و نخستین دیدگاههای موافق یا مخالفِ سنت و تجدد غفلت میشود و خلأ بزرگي در این گونه بررسیها پدید میآورد.
کشمکش سنت و تجدد داستانی نیست که با جلال آلاحمد یا با سید فخرالدین شادمان و احمد فردید آغاز شده باشد. حتی سید حسن تقیزاده، بر خلاف نظر بسیاری از پژوهشگران، با آن جملهي مشهور خود که گفت ایرانی باید از فرق سر تا ناخن پا غربی شود، پیشگام قبول بیکموکاست و بیچونوچرای اروپاییگری نیست. رویارویی ایران با غرب یا به عبارتی رویارویی سنت و تجدد، همزاد ورودِ نخستین بارقههای تجدد و مدرنیته به ایران و برخوردهای نخستین ایرانیان با تجدد و فرنگ است؛ چنان که برآمدن سنت نیز زاییدهي این شرایط بود.
جنگهای ایران با روس، نقطهي عزیمت تاریخ جدید ایران است. تاریخ جدید ایران با چالش سنت و مدرنیته همراه میشود. اصلاحات عباسمیرزا و نظام جدید او، نخستین تجلیگاه رویارویی سنت و مدرنیته به شمار میرود. پیآمدِ همزاد آن، اتهام کفر و الحاد به عباسمیرزاست. پس در نخستین گام، ورود سطحیترین عناصر مدرنیته، با اتهام خروج از دین و الحاد توأمان میگردد. البته موانع و رویاروییها به اندازهي موانعی نبود که برای همسایهي ایران، یعنی دولت عثمانی، پدید آمد. اصلاحات دولت عثمانی گستردهتر بود و مخالفتها نیز گسترده، خونین و فاجعهبار.
در همان آغاز، در کنار مخالفتها که البته در ابتدا از انگیزههای سیاسی خالی نبود، تجدد و مدرنیته، هوادارانی پروپاقرص در ایران یافت. برخی اطرافیان عباسمیرزا شیفتهي فرنگ و به ویژه فرانسه شدند و به شدت به دانش، هنر، صنایع و دستاوردهای جدیدی چون قطبنما، بالون و تلگراف علاقه نشان دادند و حتی برخی همراهان عباسمیرزا پا را فراتر گذاشتند و به گونهای عجیب، خِرد، علم و ترقی اروپاییان را میراث زندهشدهي خِرد و دانش زرتشت تلقی کردند. ملک قاسممیرزا، برادر عباسمیرزا و حکمران ارومیه، از نخستین پیشگامان نظری و عملی تجدد و اروپاییگری به شمار میرود. او نخستین عکاس ایرانی و از نخستین شاهزادگان قاجاری است که به یادگیری زبان انگلیسی پرداخت و در نزد فرنگیان مقیم ارومیه آموزش دید. او سالها پیش از تقیزاده گفت: «همه چیز را حتیالمقدور باید به شیوهي اروپایی ترتیب داد.» برخی شاهزادگان قاجاری دیگر نیز، در نظر و عمل، شیفتهي فرنگ بودند؛ نکتهای كه کمتر به آن توجه شده است.
عصر ناصری، عصر رویارویی سنت و مدرنیته و خیزش روشنفکران ایرانی برای تبیین و تشریح ضرورت استقرار تجدد و مدرنیته و وجوه آن از اخذ علم و فناوری تا اصلاح ساختار سیاسی در ایران است. عصر ناصری، عصر رویارویی مخالفان و منتقدان سنت و تجدد نیز به شمار میرود. این رویارویی را نباید فقط در اندیشههای اندیشهگران ایرانی عصر قاجار، چون آخوندزاده، ملکم، جلالالدین میرزا، کرمانی و سید جمال خلاصه کرد. خود دربار ناصری و خود ناصرالدینشاه تجسم رویارویی سنت و تجدد بود. در عصر ناصری بود که تجدد و مدرنیته به عنوان یک مسئله و دغدغهي مهم، در سطح نخبگان جامعهي ایرانی، طرح گردید. این مسئله تنها در آرا و اندیشههای روشنفکران شناختهشدهي ایرانی عصر قاجار نبایستی جستوجو گردد. در این دوره، رسالهها و آثار زیادی دربارهي چیستی غرب و نحوهي رویارویی ایرانیان با مدرنیته و تجدد، به رشتهي تحریر درآمده که در برخی بررسیها از آنها غفلت شده است.
این آثار نشان میدهد که تنها روشنفکران نبودند که غرب و تجدد مسئلهي آنان بود، بلکه دیگرانی نیز بودند که به این مسائل مهم میاندیشیدند. برخی از این رسالهها به شیوهي گفتوگوی انتقادی بین دو شخصیت خیالی، دقیقاً به مسئلهي غرب، تجدد و مدرنیته پرداختهاند. این سؤال و جوابها در این رسالهها نشان از این دارد که مسئلهي غرب و دستاوردهای آن و شیوهي برخورد جامعهي ایران با آن، به عنوان یک دغدغهي مهم مطرح بود. این رسالهها آيینهای هستند از فکر و اندیشهي ایرانی در کشاکش سنت و تجدد. از این رسالههای ارزنده، که پژوهشگران دهههای اخیر موضوعِ ایران و غرب به آن کمتر توجه کردهاند، میتوان به رسالهي «گفتوگوی یک میرزای باعلم با یک عوام مستحضر» و رسالهي «شیخ و شوخ» اشاره نمود.[1]
قبل از این، رسالههای متعددی دربارهي وجوب قانون و اصلاح ساختار سیاسی کشور به نگارش درآمده بود. اما این رسالهها از نخستین گفتوگوهای انتقادی دربارهي سنت و تجدد و نقد سنتگرایان مخالف ترقی و پیشرفت و نقد متجددان سطحینگر هوادار غرب، به شمار میرود. زمانی که این رسالهها نوشته میشد هنوز تا مشروطیت سی سالی باقی بود. «میرزای باعلم» رسالهی نخست شخصیتی سنتگراست كه در انطباق قوانین و برخی دستاوردهای جدید غرب با شرع مقدس تردید و نگرانی دارد، اما مخالف غرب و تجدد نیست. در مقابل، «عوام مستحضر» هوادار اخذ دستاوردهای جدید غرب است. این گفتوگو، گفتوگویی صریح دربارهي سنت و تجدد است.
رسالهی دیگر که بین سالهای 1300 تا 1303ق نوشته شده رسالهي «شیخ و شوخ» است. این رساله نیز گفتوگویی صریح و بیپرده دربارهي سنت و تجدد و نقد سنتگرایان و تجددخواهان است. شیخ این رساله، با وجود اینکه هوادار سنت و فرهنگ اصیل است، مخالف غرب و ترقی و پیشرفت نیست، اما سرسختانه مخالف سطحیگرایی و ظاهرپرستی فرنگرفتگان و مروجان تجدد است. شیخ دستاوردهای غرب را برای ایران ضروری میداند، اما بر فرنگرفتگان میتازد که شناختشان از غرب سطحی و ظاهری است و مغز فرنگ را در نیافتهاند و به ظاهر و پوسته اکتفا کردهاند. از دید شیخ، آنان مصدر هیچ کار خیری برای مملکت خویش نشدهاند. در مقابل، شوخ سراپا تمجید از غرب و تجدد و دستاوردهای آن است.
تنها این رسالهها نبودند که چالش سنت و تجدد را به نمایش میگذاشتند، بلکه در آثار تاریخنویسی عصر قاجار نیز این چالشها به شکلی دیگر خود را نمایان میساخت. در آثار تاریخنویسی قاجار، آن چیزی که به چشم میخورد ناشناختگی فرنگ یا شناخت نادرست غرب و دستاوردهای آن است تا نقد و از مهمترین تجلیهای این شناخت نادرست را میتوان در دریافتهای میرزا محمدتقیخان سپهر، مورخ بزرگ دورهي ناصری، دید. برخی از این مورخان، چون میرزا محمدحسین فروغی ذکاءالملک نیز با شناخت عمیق غرب و پیشرفتهای آن، بر ضرورت اخذ تمدن غرب پای ميفشردند.
با نادیده گرفتن این تکاپوها و پالشها، بخشی از تاریخ کنار زده میشود و در بررسی اندیشههای روشنفکران ایرانی اواخر عصر قاجار و دورهي پهلوی درباره سنت و تجدد، به سرچشمه و آبشخور فکری اندیشههای اندیشهگران توجهی نمیشود. به عنوان نمونه، در بررسی اندیشههای متفکری چون سید فخرالدین شادمان که از پیشگامان «فرنگشناسی» و از معتقدان به شناخت دقیق سنت و تجدد و منتقد اشتیاق بیدلیل به هر دوی آنها بود، سرچشمهي تفکرات او و تشابه اندیشههای او در باب تجدد و سنت با برخی آثار و رسالههای کمتر شناختهشدهي عصر قاجار نادیده گرفته شدهاند.[2]
بیتردید شخصیتهای خیالی شادمان در «تسخیر تمدن فرنگی»، شیخ وهاب روفعی و هوشنگ هنادید، با تفاوتهایی در شخصیت و تفکرات، تحت تأثیر شخصيتهاي «میرزای باعلم و عوام مستحضر» و «شیخ و شوخ» پدید میآید. شادمان از رسالههای انتقادی عصر قاجار و نیز اندیشههای کسانی مانند محمدحسین فروغی تأثیر گرفت و به طرح نظریهي خود دربارهي شناخت فرنگ و موقعیت سنت و عوامل مخرب فرهنگ و تمدن ایرانی پرداخت. در اندیشهي شادمان، شیخ وهاب روفعی نماد تحجر و واپسگرایی و رکود و مخالفت با هر چیز نو است و هوشنگ هنادید «فُکُلی» نماد ظاهرپرستی و شیفتگی به فرنگ. از دیدگاه شادمان، هر دو برای ایران خطرناک هستند، اما خطر هنادیدها به مراتب بیشتر است.
داستان سنت و تجدد و جدال معتقدان و منتقدان بعد از شادمان، به شکلي متفاوت در «غربزدگی» آلاحمد تداوم یافت. بنابراین رویارویی سنت و مدرنیته و تجدد، بخشی از تاریخ تفکر در تاریخ جدید ایران است و باید تمام آن را روایت کرد، نه بخشی از آن را. توجه به روند تاریخی این داستان، از ملک قاسممیرزا تا «میرزای باعلم و عوام مستحضر» و «شیخ و شوخ» تا شادمان و جلال آلاحمد، نشان خواهد داد که ما در جدال سنت و تجدد، از کجا به کجا رسیدهایم. در نهایت شاید بتوان پاسخی به این سؤال یافت که ریشهي تاریخی و چرايی بلاتکلیفی در برابر غرب و تجدد را، که هنوز هم تداوم دارد، در کجا باید جست؛ سؤالی که در پژوهشهای اخیر نیز به آن پاسخی داده نمیشود.[3]
عباس قدیمی قیداری/ عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز
پینوشتها:
[1] ر.ک: فریدون آدمیت و هما ناطق، افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی منتشرنشده در دوران قاجار، تهران، آگاه، 1356 و شیخ و شوخ ، تصحیح احمد مجاهد، تهران، روزنه، 1373.
[2] برای آگاهی از اندیشههای شادمان، ر.ک: فخرالدین شادمان، تسخیر تمدن فرنگی، با مقدمهي عباس میلانی، تهران، گام نو، 1382؛ مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمهي جمشید شیرازی، تهران فرزان روز، 1377؛ علی قیصری، روشنفکران ایرانی در قرن بیستم، ترجمهي محمد دهقانی، تهران، هرمس، 1383 و عباس میلانی، تجدد و تجددستیزی در ایران، تهران، آتیه، 1378.
[3] در بررسی جریان رویارویی سنت و تجدد، نادیدههای تاریخی که اتفاقاً شاید برخی باورها را با تردید روبهرو سازد فراوان هستند، اما در این یاداشت کوتاه، مجال طرح آنها نیست.
نظر شما